نامه همسرانه
من ِ او
سرگذشت کسی که هیچکس نبود

او نوشت :

چه راه دوری

چه فاصله زیادی

میان من و تو ...

آنکه میدود ,  آنکه نمیرسد

ماییم.

گویی همه چیز محالست ... محال !

در پس این زندگی که فصل به فصل رنگ میبازد و طرحی جدید  میگیرد

تنها یک چیز , باز تکرار میشود

من و تو

دوری

فاصله

و فقط یک چیز مارا نمیهراساند ازین همه محال های غیر ممکن

عشق  من و تو

که ستون محکمی است برای تکیه زدنهای ما

هنگامیکه خسته میشویم و توانمان  ناتوان میشود

هنگامیکه  از کنار من  زن و مردی شاد رد میشوند و  همدیگر را زیر آسمان یک شهر  احساس میکنند

یا تو  آن هنگام که زن و شوهری  برای لمس بیشتر خوشبختیشان دستاان گره خورده شان را  محکمتر میفشارند

....

هنگامیکه حسرت زده و خسته به خانه بر میگردیم و آوار عاشقانه های دیگران بر سرمان خراب میشود ,  در پناه ستون محکم عشقمان باری دیگر جان سالم بدر میبریم .

و آنقدر برای هم از ساعات کوچک خوشبختیمان میگوییم تا احیا شویم و به زندگی باز گردیم

و این قصه ای است که من و تو

نمیدانیم تا کجا ادامه دارد

اما

به امید خدا و عشقمان

ادامه خواهیم داد.

...

درد دلهای خانومی تو

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, توسط او ساعت 9:31 |